قدس آنلاین: چه بسا از همین امروز هم که سالگرد درگذشت او است، دوباره سروکله پستهایی که از «دو قرن سکوت» بریده شده، در فضای مجازی پیدا شود و تا چند روز یا هفته، دست به دست شدنش ادامه پیدا کند. ما اما باید حواسمان باشد که چند سالی است عدهای تلاش دارند موج ِمُرده نژادپرستی را در ایران با شعارهای رنگارنگ، زنده کنند. شوربختانه با رواج شبکههای اجتماعی، این نوع نژادپرستی دارد با سوءاستفاده و استناد به برخی از بخشهای «دو قرن سکوت» خود را تبلیغ و تکثیر میکند.
آقای مطالعه
فکر کنم نخستین قربانی این ماجرا خودِ استاد زرین کوب باشد که شمشیر تحریف و کمگویی فضای مجازی با خلاصه کردنش در چند سطر از «دو قرن سکوت» پیشتر از هر چیزی پیشینه، حیثیت و اعتبار او را قلع و قمع میکند. برای اینکه بدانیم زرین کوب فقط به همین کتاب و بریدههایش خلاصه نمیشود، خالی از لطف نیست که اولِ بسم الله، وادارتان کنیم کمی از زندگی و سوابق او را بخوانید: هنوز اسفند ماه بود و یکی دو روز مانده به سال ۱۳۰۳ که «عبدالحسین» در بروجرد به دنیا آمد. برای همین است که در زندگینامه خودنوشتش گفته است: «من هر سال که نوروز میآید، دو سه روز از نوروز پیرترم»!
پدرش «استاد عبدالکریم عبائی» تا پیش از ۴۰ سالگی زرگر بود و پس از آن زرگری را رها کرده و رفته بود پیِ کشاورزی. عبدالحسین تحصیلات ابتدایی را در بروجرد تمام کرد. پدرش چندان موافق دبیرستان رفتنش نبود اما با وساطت فامیل، معلمان و این و آن، از فرزندش قول گرفت در طول سال تحصیلی، عصرها و در تابستان صبحها در مدرسه دینی بحرالعلوم دروس دینی را بخواند. عبدالحسین به قولش وفادار ماند و حاصلش آشنایی با فقه، تفسیر و ادبیات عرب بود که به قول خودش: ... البته از سطح تجاوز نکرد! برای خواندن سال ششم دبیرستان مجبور شد به تهران برود و مدتی آنجا ماندگار شود. کتابهای سال چهارم و پنجم را نخوانده بود اما در میان تمام دانشآموزان کشور در رشته «ادبی» رتبه دوم را بدست آورد! از نوجوانی برای خودش آقای مطالعه شده بود و همدمش کتابهایش بودند. در بروجرد همزمان با تحصیل، تدریس هم کرده بود. برای معلمی حد و مرز و رشته تحصیلی برایش مهم نبود از ادبیات، عربی، فلسفه و منطق بگیرید تا ریاضیات، فیزیک، زبان انگلیسی و فرانسوی و ... را درس میداد.
کتاب خواند و خواند ...
از یک سو نزد شیخ ابوالحسن شعرانی «شرح تجرید» و «هدایت میبدی» را میخواند و از سوی دیگر و در آشنایی با روشنفکران جوان، به مطالعه آثار نیچه، جیمز فریزر، هوبرت اسپنسر و... مشغول بود. به مطالعه شعر و ادبیات عرب هم علاقهمند بود اما از آموزش زبانهای خارجی از انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی هم فراموش نمیکرد. پس از تحصیلات متوسطه مدتی مانده بود به مدرسه نظام و افسری برود یا معلمی کند؛ سرانجام معلمی را ترجیح داده بود. با اینکه در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شده بود به اصرار پدر به بروجرد بازگشت. میگویند رئیس دانشکده حقوق -علی اکبر دهخدا- برای از دست دادن چنین دانشجویی بارها ابراز تأسف کرد. در بروجرد معلمی کرد و کتاب خواند... کتاب خواند... کتاب خواند تا اینکه دوباره به تهران بازگشت و این بار با رتبه نخست وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و راهش را تا درجه دکترا ادامه داد. با این حساب شما آیا هنوز دوست دارید استاد را در وهله اول یک مورخ بدانید که تنها اثر به درد بخورش «دو قرن سکوت» بوده است؟
با کاروان حله
«با کاروان حله، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، پله پله تا ملاقات خدا و...» از جمله آثار ارزشمند و تخصصی ادیبی است که خیلیها اصرار دارند او را فقط مورخ زبردستی بدانند. زرین کوب، اسلامشناس و ایرانشناس هم بود و از فلسفه معاصر غرب و فلسفه یونانی هم بیخبر نبود. خودش در این باره میگوید: «در هر زمینهای که کنجکاویام برانگیخته میشد بیاحساس ملالی به تجسس پرداختم و از هر تجسس، وادی تازهای برایم پیش آمد. به رمان و نمایشنامه جلب شدم، از روانشناسی سر در آوردم، به جامعهشناسی وارد شدم. از فلسفهای که ولادیمیر ایلیچ تعلیم میکرد راه افتادم و به آنچه تولستوی منادی آن بود، رسیدم. به تحقیق در تاریخ دست زدم، روزنامهنویس شدم، نقادی پیشه کردم، شعر سرودم، ترجمه کردم و به نقد و تعلیم فلسفه غربی پرداختم...». راستی شما نام نمایشنامه «شاهزاده و کولی» را تا امروز شنیدهاید؟ احتمالاً نشنیدهاید چون این نمایشنامه به دلیل سانسور شهربانی در دوران پهلوی، هیچگاه اجرا نشد، اما یکی از نمایشنامههایی بود که زرین کوب در جوانی آن را نوشت!
مناظره با کتاب
«دو قرن سکوت» با برخورداری از لحنی ادبی و حماسی، حمله اعراب مسلمان به ایران و سپس گسترش اسلام در دو قرن نخست پس از این حمله را خیلی تراژدیوار روایت کرده و به همین دلیل پرفروش شده و پرفروش هم مانده بود. این کتاب اما از همان سالهای نخست چاپ، رقیب و جوابیه درست و حسابی هم داشت. شهید مطهری در یک مناظره مکتوب، در پاسخ به آنچه زرین کوب در کتابش نوشته است، «خدمات متقابل اسلام و ایران» را مینویسد و دیدگاههای خود درباره نفوذ و گسترش اسلام در ایران را بیان میکند. برخیها کوشیدهاند این مناظره را دلیل بر اختلافنظرعمیق و تقابل این دو نفر در همه زمینهها بدانند. دکتر «روزبه زرینکوب» استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران اما در واکنش به این تلاشها گفته است: «به نظر من تقابلی در نظرگاه این دو استاد وجود ندارد، آنها از دوستان نزدیک یکدیگر بودند و تا یک هفته پیش از شهادت آیتالله مطهری، ایشان در منزل مرحوم زرینکوب بودند و با هم مجالست داشتند... این اختلاف سلیقه هیچگاه آنها را در تقابل با یکدیگر قرار نداد و حسن همنشینی آنها را زیرسؤال نبرد، به نظرم تلاش برای ایجاد تقابل بین این دو استاد ناشی از یک نادانی است...».
خیلی بیرحمانه
آنچه شبکههای اجتماعی و تکثیرکنندگان روحیه نژادپرستی کمتر گفته یا اصلاً نگفتهاند، اول این است که استاد زرین کوب در دو قرن سکوت، از چه شرایط و کدام جریانها تأثیر میپذیرد که اثر تاریخیاش با احساسات ملی و میهنی گره میخورد و خیلی بیرحمانه، یک رخداد تاریخی را محکوم و با خاک یکسان میکند؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش بخشی از نوشتههای «سلیمی نمین» در این مورد را بخوانید: این اثر حاصل دورانی است که مرحوم زرینکوب بدون اطلاع از ماهیت فراماسونری جذب آن میشود، اما پس از پی بردن به ماهیت چنین تشکیلاتی از آن فاصله میگیرد، حتی صادقانه در مقام نقد خود برآمده، از این اثر، شجاعانه تبری میجوید ...». جالب اینکه از نویسندگان سرشناس آن دوره تاریخی، تنها زرین کوب نیست که با این سبک و سیاق و روحیه و لحنی که از روحیه یک محقق و مورخ فاصله دارد، مینویسد. آیا میشود باور کرد نگارش نمایشنامه «پروین دختر ساسان» توسط صادق هدایت، انتشار کتاب «مازیار» توسط مجتبی مینوی که سلمان فارسی را اهریمننژاد معرفی میکرد و یا آثار «سعید نفیسی» که در آن بهشدت به اعراب میتاخت، در این دوره زمانی خاص، فقط یک اتفاق بوده است؟
خط بطلان
دومین و مهمترین نکته دیگری که شبکههای اجتماعی و فضای مجازی درباره «دو قرن سکوت» نگفته و احتمالاً در آینده هم نخواهند گفت، این است که مرحوم زرین کوب پس از اینکه کتاب دو قرن سکوتش توسط اندیشمندانی چون شهید مطهری نقد میشود، ابتدا حاضر میشود متواضعانه و شجاعانه به اشتباه خود اعتراف کرده و بعد هم در مقدمه چاپ بعدی کتاب بنویسد: «ترتیب و شیوه کتاب اول را بر هم زدم و کاری دیگر پیش گرفتم. از آنچه سخنشناسان و خردهگیران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد دیدم به منت پذیرفتم و در آن نظر کردم. در جایی که سخن از حقیقتجویی است چه ضرورت دارد که من بیهوده از آنچه سابق به خطا پنداشتهام دفاع کنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم... قلم برداشتم و در کتاب خویش بر هر چه مشکوک و تاریک و نادرست بود، خط بطلان کشیدم... نمیدانم از خامی یا تعصب، نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران میدانستم و هر چه را از آن ایران -ایران باستانی را میگویم- نبود، زشت و پست و نادرست میشمردم...». او حتی به این هم اکتفا نمیکند و برای جبران اشتباههای «دو قرن سکوت» کتاب «کارنامه اسلام» را هم مینویسد که البته پستها و مطالب فضای مجازی لابد از آن اسمی نبردهاند!
انتهای پیام/
نظر شما